لغتنامه دهخدا
فسونی . [ ف ُ ] (اِخ ) محمودبیک فسونی . گویند از تبریز است . کارمند دفتر است و سیاق را خوب میداند. حسن صورت و سیرت هم دارد. این ابیات از اوست :مُردم از غم سخن از رفتن خود چند کنی این نه حرفی است که گویی و شکرخند کنی گشته غیر از تو دل آزرده و من در تابم که دلش