ستاره فشانلغتنامه دهخداستاره فشان . [ س ِ رَ / رِ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) کنایه از اشک فشان . (آنندراج ). || گوهرزاد. گوهرریز : چرخ مرا وقت ثنای تو گفت تیر ملک نطق ستاره فشان . خ
برج افشانشspray towerواژههای مصوب فرهنگستانبرجی که در آن پاشش آب به سمت پایین و جریان گاز حاوی ذرات به سمت بالاست
اتاقک افشانشspray chamberواژههای مصوب فرهنگستانمحفظهای که در آن با پاشاندن حلاّل، گاز را تمیز میکنند
تفنگ افشانشspray gun, spraying pistol, chopper gunواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای که با هوا یا سیالی فشرده کار میکند و پوشرنگ را از روزنهای به بیرون میراند