فطولغتنامه دهخدافطو. [ ف َطْوْ ] (ع مص ) سخت راندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تاریکی شب به همه جای رسیدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ).
فتولغتنامه دهخدافتو. [ ف َ ت َ ] (ص ) عربده جوی و مغرور. بصورت فنو هم آمده است . (برهان ). رجوع به فنو و فنودن شود.
گفتگولغتنامه دهخداگفتگو. [ گ ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) مکالمت . (آنندراج ). مباحثه . مجادله . گفت و شنود : نگر نرّه دیو اندرین جستجوچه جست و چه دید اندرین گفتگو. فردوسی .می اندر گفتگو آمد پس از گفتار جنگ آمدخم و خانه بچشم من همه تاری
فطورلغتنامه دهخدافطور. [ ف َ ] (ع اِ) آنچه بدان افطار کنند و روزه گشایند. (منتهی الارب ). آنچه بدان روزه گشایند از طعام و جز آن . (از اقرب الموارد).
فطورلغتنامه دهخدافطور. [ ف ُ ] (ع مص )برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ). || خوردن و آشامیدن روزه دار و گفته اند ابتدا کردن بخوردن و آشامیدن . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ فَطر. (منتهی الارب ). رجوع به فَطْر (شکاف ) شود.
فطورلغتنامه دهخدافطور. [ ف َ ] (ع اِ) آنچه بدان افطار کنند و روزه گشایند. (منتهی الارب ). آنچه بدان روزه گشایند از طعام و جز آن . (از اقرب الموارد).
فطورلغتنامه دهخدافطور. [ ف ُ ] (ع مص )برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ). || خوردن و آشامیدن روزه دار و گفته اند ابتدا کردن بخوردن و آشامیدن . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ فَطر. (منتهی الارب ). رجوع به فَطْر (شکاف ) شود.
نفطولغتنامه دهخدانفطو. [ ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، در یک هزارگزی مرز ایران وترکیه واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).