فقدان ارتباطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه فقدان ارتباط، مطلقیت، استقلال، آزادی دلبخواهی بودن، یکجانبه بودن دیمی بودن، الکی بودن، بیحساب و کتاب بودن انفراد، جدایی، گسیختگی، عدم اتحاد، تک بودن، ویژگی نابرابری، عدمتشابه، تفاوت، ناهمگنی، اختلاف، چندگونگی، تنوع، عدم تطبیق فرق، مغایرت بیگانگی، بیرونی بودن سلب، عدم نسبت محمول به موضو
فقدانلغتنامه دهخدافقدان . [ ف ِ / ف ُ ] (ع مص ) گم کردن کسی را. (منتهی الارب ). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). گم کردن . از دست دادن . نبودن . (یادداشت مؤلف ) : میگویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب
بیمعناییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن بیمعنایی، یاوگی، فقدان ارتباط، عدم اهمیت، امر محال کلیشه، قاعدۀ کلی، کلیبافی، اصل سفسطه اِتباع
بیجوهریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ] بیجوهری، بیاساسی، عدم مجازی بودن، مجرد بودن، انتزاعی بودن، معنویت هیچ، صفر هوا، سَبُکی سطحی بودن، کم عمقی خلاء احمقانه بودن، امر محال بی ربطی، فقدان ارتباط توهم، فریب ناملموس بودن، وهم لاغری، باریکی
عدم انسجامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عدم انسجام، ناپیوستگی، جداییاجزا، فقدان ارتباط ارگانیک گسیختگی، عدم تداوم فروپاشی، تفکیک، تجزیه، پراکندگی، تفرق، اضمحلال، زوال گسیختگی، عدم اتحاد لیزی، نچسبی، صاف بودن پاشندگی، شکنندگی سیال بودن ◄ مایع، گاز
مغایرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ] مغایرت، دیگر بودن، فرق غیر، دیگر، دیگری، غیره، جز آن، جز او فرق، تمایز، تفاوت، فقدان ارتباط مخالفت، ضدیت تضاد، اثر متقابل تصادف، برخورد ناسازگاری تکذیب کنتراست تشخیص مغایرت، قوۀ تمیز نفی، سَلب، انکار نقطۀ مقابل، روبرو، واژگونگی، وارونگی پُشت، عقب برگردان، انعکاس
عدماتحادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عدماتحاد، جدایی▼، انشعاب، گسیختگی، گسست بریدگی، گسل، شکاف، عدم تداوم لقی، لقبودن، عدم انسجام، مایع پاشیدگی، پراکندگی، تفرق انصراف، چشمپوشی، کنارهگیری، استعفا اختلاف، واگرایی شقاق، مناقشه پسنشینی انفراد، ویژگی مطلقیت، فقدان ارتباط چیز جدا، عضو، قیمه، قیمهقیمه، ◄ تکهتکه
فقدانلغتنامه دهخدافقدان . [ ف ِ / ف ُ ] (ع مص ) گم کردن کسی را. (منتهی الارب ). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). گم کردن . از دست دادن . نبودن . (یادداشت مؤلف ) : میگویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب
فقدانلغتنامه دهخدافقدان . [ ف ِ / ف ُ ] (ع مص ) گم کردن کسی را. (منتهی الارب ). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). گم کردن . از دست دادن . نبودن . (یادداشت مؤلف ) : میگویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب