لغتنامه دهخدا
فلخ . [ ف َ ] (اِ) ابتدای کارها باشد. (اسدی ) (برهان ). مرحوم دهخدا نوشته اند که گمان میکنم «زفلخ » یک کلمه باشد به معنی نوعی از بنا مثل گنبد یاکوشک و کاخ . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : همت او بر فلک ز فلخ بنا کردبر سر کیوان فکند بن پی ایوان .<