فلسفهلغتنامه دهخدافلسفه . [ ف َ س َ ف َ / ف ِ ] (معرب ، اِ) اصل کلمه یونانی و مرکب از دو جزء است : فیلوسس به معنی دوست و دوستدار و سوفیا به معنی حکمت . علم به حقایق موجودات به اندازه ٔ توانایی بشر. حکما بطور کلی فلسفه را بر دو قسم تقسیم کرده اند: فلسفه ٔ عملی
فلسفهفرهنگ فارسی عمید۱. علمی که در مبادی و حقایق اشیا و علل وجود آنها بحث میکند؛ تفکر و تعمق و تفنن در مسائل علمیه؛ حکمت.۲. [عامیانه] علت.
الهیةلغتنامه دهخداالهیة. [ اِ لا هی ی َ ](ع ص نسبی ) مؤنث الهی یعنی خدایی . منسوب به خدا.- فلسفه ٔ الهیه . رجوع به فلسفه و حکمت و الهی شود.
ریاضیةلغتنامه دهخداریاضیة. [ ضی ی َ ] (ع ص نسبی ) ریاضیه . ریاضی . تعلیمی . (ناظم الاطباء).- علوم ریاضیة ؛ فنون هندی . (ناظم الاطباء). بنا به مشهور دانشهایی است که فهمیده نمی شود مگر با عمل ، مانند حساب و مساحت و موسیقی و مانند آنها. (از اقرب الموارد).- <span cla
اشراقفرهنگ فارسی عمید۱. روشن شدن.۲. درخشیدن؛ تابان گشتن.۳. برآمدن آفتاب؛ روشن و تابان شدن آفتاب.۴. [مجاز] الهام گرفتن.۵. (فلسفه) وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. Δ بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهابالدین سهروردی است که از فلسفۀ افلاطون، حکمت نوافلاطونی، و حکمت رایج در ایران استفاده
بالفورلغتنامه دهخدابالفور. (اِخ ) (آرتور- جمس ، لرد..) از رجال معروف سیاست انگلستان که به سال 1848 م . در اسکاتلند بدنیا آمد و در سال 1930 م . درگذشت . او در کنگره ٔ برلن (1878) از اعضای مؤثر
مطهریلغتنامه دهخدامطهری . [ م ُ طَهَْ هََ ] (اِخ ) مرتضی ، فرزند مرحوم حاج شیخ محمد حسین فریمانی (1299 هَ .ش . - 1358 هَ .ش .). در مشهد متولد شد و مقدمات عربی را بدانجا فراگرفت ، سپس به قم رفت و در آنجا فقه و فلسفه آموخت ، سپس
فلسفهلغتنامه دهخدافلسفه . [ ف َ س َ ف َ / ف ِ ] (معرب ، اِ) اصل کلمه یونانی و مرکب از دو جزء است : فیلوسس به معنی دوست و دوستدار و سوفیا به معنی حکمت . علم به حقایق موجودات به اندازه ٔ توانایی بشر. حکما بطور کلی فلسفه را بر دو قسم تقسیم کرده اند: فلسفه ٔ عملی
فلسفهفرهنگ فارسی عمید۱. علمی که در مبادی و حقایق اشیا و علل وجود آنها بحث میکند؛ تفکر و تعمق و تفنن در مسائل علمیه؛ حکمت.۲. [عامیانه] علت.
فلسفهفرهنگ فارسی معین(فَ لْ سَ فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حکمت ، دانشی که موضوع آن هستی و وجود است . 2 - علت ، دلیل . ؛ ~ بافی کنایه از: اظهار نظر دور از منطق .
فلسفهلغتنامه دهخدافلسفه . [ ف َ س َ ف َ / ف ِ ] (معرب ، اِ) اصل کلمه یونانی و مرکب از دو جزء است : فیلوسس به معنی دوست و دوستدار و سوفیا به معنی حکمت . علم به حقایق موجودات به اندازه ٔ توانایی بشر. حکما بطور کلی فلسفه را بر دو قسم تقسیم کرده اند: فلسفه ٔ عملی
اصحاب فلسفهلغتنامه دهخدااصحاب فلسفه . [ اَ ب ِ ف َ س َ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیروان حکمت .فیلسوفان . فلاسفه . حکما. رجوع به همین کلمه ها شود.
فلسفهفرهنگ فارسی عمید۱. علمی که در مبادی و حقایق اشیا و علل وجود آنها بحث میکند؛ تفکر و تعمق و تفنن در مسائل علمیه؛ حکمت.۲. [عامیانه] علت.