فورانلغتنامه دهخدافوران . [ ف َ وَ ] (ع مص ) جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن . || جوشیدن رگ و برجستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دمیدن بوی مشک . (منتهی الارب ). رجوع به فوج ، فوح و فوخ شود.
فورانلغتنامه دهخدافوران . (اِخ ) نام شهر کنوج است که از شهرهای هند باشد. (برهان ). ظاهراً جمع فور است که نام عمومی شاهان کنوج بوده ، و مؤلف برهان در اطلاق جمع آن بر شهر اشتباه کرده است . رجوع به فور شود.
فوران آتشفشانیvolcanic eruptionواژههای مصوب فرهنگستانخروج آرام یا انفجاری گدازه یا مواد آذرآواری یا گازهای آتشفشانی به سطح زمین
گازهای آتشفشانیvolcanic gasesواژههای مصوب فرهنگستانگازهایی که در هنگام فوران آتشفشان از آن خارج میشوند
باران آتشفشانیvolcanic rainواژههای مصوب فرهنگستانبارانی که پس از فوران آتشفشان براثر میعان بخارهای همراه فوران میبارد متـ . باران فورانی eruption rain
فورانلغتنامه دهخدافوران . [ ف َ وَ ] (ع مص ) جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن . || جوشیدن رگ و برجستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دمیدن بوی مشک . (منتهی الارب ). رجوع به فوج ، فوح و فوخ شود.
فورانلغتنامه دهخدافوران . (اِخ ) نام شهر کنوج است که از شهرهای هند باشد. (برهان ). ظاهراً جمع فور است که نام عمومی شاهان کنوج بوده ، و مؤلف برهان در اطلاق جمع آن بر شهر اشتباه کرده است . رجوع به فور شود.
فورانلغتنامه دهخدافوران . [ ف َ وَ ] (ع مص ) جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن . || جوشیدن رگ و برجستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دمیدن بوی مشک . (منتهی الارب ). رجوع به فوج ، فوح و فوخ شود.
فورانلغتنامه دهخدافوران . (اِخ ) نام شهر کنوج است که از شهرهای هند باشد. (برهان ). ظاهراً جمع فور است که نام عمومی شاهان کنوج بوده ، و مؤلف برهان در اطلاق جمع آن بر شهر اشتباه کرده است . رجوع به فور شود.
عصفورانلغتنامه دهخداعصفوران . [ ع ُ ] (ع اِ) مثنای عصفور. رجوع به عصفور شود. || دو استخوان از دو طرف روی اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصفور شود.