فوراًلغتنامه دهخدافوراً. [ ف َ رَن ْ ] (ع ق ) بشتاب . دروقت . دردم . بی درنگ . حالی . درحال . درساعت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فور شود.
فوریالغتنامه دهخدافوریا. (اِخ ) از ژنس های معروف روم بود که افراد آن نخست از سرزمین لاسیوم به روم آمده بودند. (فوستل دو کولانژ).
فورادیکشنری فارسی به انگلیسیaway, directly, forthwith, hereupon, immediate, immediately, instantaneously, instantly, on-the-spot, outright, presto, promptly, readily, soon, spontaneously, straightaway, straightway
extemporizesدیکشنری انگلیسی به فارسیextemporizes، بالبداهه گفتن، فورا تهیه کردن، بیاندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizedدیکشنری انگلیسی به فارسیextemporized، بالبداهه گفتن، فورا تهیه کردن، بیاندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizingدیکشنری انگلیسی به فارسیextemporizing، بالبداهه گفتن، فورا تهیه کردن، بیاندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ارتجلدیکشنری عربی به فارسیبالبداهه گفتن , فورا تهيه کردن , بي انديشه يا بي مطالعه درست کردن , بالبداهه ساختن , انا ساختن , تعبيه کردن
اتازونیلغتنامه دهخدااتازونی . [ اِ ] (اِخ ) (از اِتا، ملک ها + اونی ، متّحده ) نام مملکتی بزرگ واقع در آمریکای شمالی که آنرا دول متحده و جمهوری متحده نیز گویند. پایتخت این ملک واشنگتن است .وضع طبیعی و حدود آن : ممالک متحده ٔ آمریکای شمالی که بین 26 و <span c
فورادیکشنری فارسی به انگلیسیaway, directly, forthwith, hereupon, immediate, immediately, instantaneously, instantly, on-the-spot, outright, presto, promptly, readily, soon, spontaneously, straightaway, straightway
قفورالغتنامه دهخداقفورا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) گیاهی است دوایی ، و آن راقطاة که مرغ سنگخواره باشد خورد. (برهان ). قفورا = کفراست ، و نزد بعضی قفرالیهود است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن از آقای معین در حاشیه ٔ برهان ). کفرا به ضم اول و تشدید سوم ، کافور، قفور (به فتح اول و تشدید دوم )، حفری (به ضم اول و
صفورالغتنامه دهخداصفورا. [ ص َ ] (اِخ ) دختر حضرت شعیب و زوجه ٔ حضرت موسی است که در مقابل هشت سال شبانی شعیب با ازدواج با او نایل شد. (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 84 و رجوع به تفاسیر شود <span class