خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فوری
/fo[w]ri/
معنی
۱. ویژگی کاری که باید بهسرعت انجام شود.
۲. (قید) بهسرعت؛ بیدرنگ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آنی، بیدرنگ، سریع
برابر فارسی
بی درنگ
دیکشنری
express, expeditious, quick, immediate, imperious, instant, instantaneous, pressing, prompt, ready, soon, spontaneous, summary, urgent
-
جستوجوی دقیق
-
فوری
واژگان مترادف و متضاد
آنی، بیدرنگ، سریع
-
فوری
فرهنگ واژههای سره
بی درنگ
-
فوری
لغتنامه دهخدا
فوری . (اِخ ) قومی است از خرخیز اندر مشرق خرخیز که با دیگر خرخیزیان نیامیزند و مردم خوارند و بی رحم و زبان ایشان دیگر خرخیزیان ندانند و چون وحش اند. (حدود العالم ). به عقیده ٔ عوام رومیان اولیه فوری ها هستند که اجنه و پریان دوزخ بودند ولی بزودی با فر...
-
فوری
لغتنامه دهخدا
فوری . (ص نسبی ) منسوب به فور که به گمانم از قرای بلخ است . (سمعانی ). رجوع به فور شود. || نیز منسوب به فور پادشاه کنوج و به کنایت اولاد فور ونیز مردم شهر قنوج را گویند. (از برهان : فوریان ).
-
فوری
لغتنامه دهخدا
فوری . [ ف َ / فُو ] (ص نسبی ) آنچه اجرای آن بسرعت انجام گیرد: نامه ٔ فوری . تلگرام فوری . || (ق ) بسرعت . سریعاً: پس از خواندن تلگرام فوری حرکت کرد. (از فرهنگ فارسی معین ). فوراً. برفور. بفوریت .
-
فوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به فور) [عربی. فارسی] fo[w]ri ۱. ویژگی کاری که باید بهسرعت انجام شود.۲. (قید) بهسرعت؛ بیدرنگ.
-
فوری
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) (عا.) وافوری ، تریاکی .
-
فوری
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب .) کاری که باید به سرعت انجام شود. 2 - (ق .) به سرعت ، بی درنگ .
-
فوری
لهجه و گویش تهرانی
تریاکی
-
فوری
دیکشنری فارسی به عربی
فوري , مفاجي
-
فوری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
express, expeditious, quick, immediate, imperious, instant, instantaneous, pressing, prompt, ready, soon, spontaneous, summary, urgent
-
واژههای مشابه
-
فوري
دیکشنری عربی به فارسی
بي درنگ , فوري , بلا فاصله , بلا واسطه , پهلويي , اني , ضروري
-
instant message
پیام فوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] پیامی که بهسرعت بین دو یا چند نفر متصل به یک شبکه ازطریق حروفنگاری ردوبدل شود
-
fast food, fast service food
غذای فوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا، عمومی] 1. غذایی که بهسرعت آماده شود و در اختیار مشتری قرار گیرد 2. غذاخوری عرضهکنندۀ غذای فوری