فولادینلغتنامه دهخدافولادین . (ص نسبی ) منسوب به فولاد. ساخته از فولاد. پولادی . فولادی . (فرهنگ فارسی معین ).
فژولیدنلغتنامه دهخدافژولیدن . [ ف ِ دَ ] (مص ) پژمرده کردن . || پژمرده شدن . || پریشان گردیدن و درهم شدن . (برهان ). رجوع به بشولیدن و پژولیدن شود.
فژولیدنلغتنامه دهخدافژولیدن . [ ف ُ دَ ] (مص ) تقاضا کردن . || برانگیختن به جنگ و کارهای دیگر باشد. || راندن و دور کردن . || دور کردن و تکانیدن گرد و خاک از دامن . (برهان ).