فُلُسگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی ترفند ، فریب ، حیله ، عشوه گری - این کلمه معمولا در کنار کلمه فند و فلس به کار میرود و در این حالت مکمل آن میشود.
فلزلغتنامه دهخدافلز. [ ف ِ ل َزز / ف ُ ل ُزز ] (ع اِ) فِلِزّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فِلِزّ شود.
فلزلغتنامه دهخدافلز. [ ف ِ ل ِزز ] (ع اِ) مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند. || ریم آهن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سنگریزه . (منتهی الارب ). || گوهر کانی هرچه باشد، یا هرچه گداز دهد از آن ، یا هرچه آن را کیر [ دمه ٔ آهنگری ]، دود سازد وقت گداختن . || ضریبه که بر آن شمشیر آزماین
فلسلغتنامه دهخدافلس . [ ف َ ل َ ] (ع اِمص ) عدم رسایی به مطلب . اسم است افلاس را. (منتهی الارب ). نبودن خوردنی و مایحتاج . (از اقرب الموارد).