خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فی البدیهه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فی زدن
لغتنامه دهخدا
فی زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم بازار، نرخ تعیین کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فی شود.
-
خجسته فی
لغتنامه دهخدا
خجسته فی . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ف َ ] (ص مرکب ) نکوسایه . سایه مبارک . سایه با یمن ، سایه با میمنت : فرخ فری که بر سرش از ماه و آفتاب چتر است چون دو بال همای خجسته فی .منوچهری .
-
غایة ما فی الباب
لغتنامه دهخدا
غایة ما فی الباب . [ ی َ ت ُ فِل ْ ] (ع اِ مرکب ) منتهای مراتب اینکه . نهایت کلام .
-
واجب فی العمل
لغتنامه دهخدا
واجب فی العمل . [ ج ِ ب ِ فِل ْ ع َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امری که برای ما لازم است به دلیلی که در آن شبهه است مانند خبر واحد. (از تعریفات جرجانی ). که قطعی الصدور نیست و در عین حال عمل به آن واجب است .
-
حجر یتولد فی الانسان
لغتنامه دهخدا
حجر یتولد فی الانسان . [ ح َ ج َ رُن ْ ی َ ت َ وَل ْ ل َ دُ فِل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) سنگ مثانه . در مثانه ٔ آدمی بود و از مرض حاصل شود. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
-
زاد فی الشطرنج بغلة
لغتنامه دهخدا
زاد فی الشطرنج بغلة. [ دَ فِش ْ ش َ / ش ِ رَ ج ِب َ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) از امثال است : شنیده ام که بشطرنج درفزود کسی یکی شتر ز سر زیرکی و دانائی نه من کم آمدم ای شه ز رقعه ٔ شطرنج چه باشد ار تو بمن اشتری درافزائی .مجیرالدین بیلقانی (از امثال وحکم...
-
زاد فی الطنبور نغمة
لغتنامه دهخدا
زاد فی الطنبور نغمة. [ دَ فِطْ طُم ْ رِ ن َ م َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) مثل است . (آنندراج ) (امثال وحکم دهخدا). کنایه از: بر آتش دامن زد. مصیبتی بر مصیبتها افزود. فتنه و حادثه ٔ تازه آورد : بود چشمش فتنه ٔ عالم ولی غمزه ٔ او زاد فی الطنبور شد. اثیری لاه...
-
ریح فی القفص
لغتنامه دهخدا
ریح فی القفص . [ حُن ْ فِل ْ ق َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) باد در قفس . || امر باطل عاری از حقیقت . بیهوده . (فرهنگ فارسی معین ) : و آن پیغام بر زبان طاهر به حدیث لشکر مکران ریح فی القفص بوده است . (تاریخ بیهقی از فرهنگ فارسی معین ).
-
قیاس فی نفسه
لغتنامه دهخدا
قیاس فی نفسه . [ س ِ ن َ س ِه ْ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قیاسی است که مقدمات آن فی نفسه صادق و اعرف نزد عقلا باشد از نتیجه و نحوه ٔ تألیف منتج باشد. (فرهنگ فارسی معین از شفا ج 2 ص 209).
-
فی سبیل ا
لغتنامه دهخدا
فی سبیل ا. [ س َ لِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) در راه خدا. محض رضای خدا. (یادداشت مؤلف ) : بجای گندم و جو او همی دهد زر و سیم به آشنا و به بیگانه فی سبیل اﷲ.سوزنی .
-
فی له تر
لغتنامه دهخدا
فی له تر. [ ل ِ ت ِ ] (اِخ ) فیلِتِر. شخصی است که در پرگام یکی از شهرهای آسیای صغیر دولتی تأسیس کرد و آن را از قلمرو جانشینان اسکندر جدا و مستقل ساخت . پیش از وی این شهر در تصرف سرداری بنام لیزیماک بود. دولت فی له تر پس از وی به دست برادرزاده و جانش...
-
فی له خاصه
لغتنامه دهخدا
فی له خاصه . [ ل َ خاص ْ ص َ ] (اِخ )دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان که دارای 255 تن سکنه است . آب آن از رود قیطور و محصول عمده اش غله ،برنج و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
فناء فی ا
لغتنامه دهخدا
فناء فی ا. [ ف َ ءُ فِل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح تصوف ) تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است . (فرهنگ مصطلحات عرفا، سیدجعفر سجادی ). فناء سه مرحله دارد: محو، طمس و محق . (فرهنگ فارسی معین ، از تقریرات فاضل تونی ). رجوع به هر یک از ا...
-
لامشاحة فی الاصطلاح
لغتنامه دهخدا
لامشاحة فی الاصطلاح . [ م ُ شاح ْ ح َ ت َ فِل ْ اِ طِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) ای لانزاع فیه . مُشاحة، با کسی به چیزی بخیلی کردن است و در صفت پیغمبر اکرم آمده : لیس بفظ و لا غلیظ و لا فحاش و لاعیاب و لامشاح ای لا مجادل و لامناقش . (از منتهی الارب ).
-
لا رهبانیة فی الاسلام
لغتنامه دهخدا
لا رهبانیة فی الاسلام . [ رَ نی ی َ ت َ فِل ْ اِ ](ع جمله ٔ اسمیه ) حدیثی است . رجوع به رهبانیت شود.