کائوکیولغتنامه دهخداکائوکیو.[ ءُ ] (اِخ ) نام قدیم ایغورها. سعید نفیسی در احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 192آرد: نام طایفه ای دیگر در تاریخ چین ظاهر میشود که مورخین چینی ایشان را «هوئئی هه » می نامند. شکی نیست که این طایفه از نژاد ای
قاوقچی حسینیلغتنامه دهخداقاوقچی حسینی . [ وُ ح ُ س َ نی ی ] (اِخ ) محمدبن خلیل بن ابراهیم مشیشی مکنی به ابوالمحاسن حنفی طرابلسی از دانشمندان و استادان است . او راست : 1- خلاصةالزهر علی حزب البحر (فوائد). این کتاب به سال 1304 در مطبعه
کهکولغتنامه دهخداکهکو. [ ک ُ ] (اِخ ) قریه ای است در کمتر از یک فرسنگی مشرق طارم . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کاوکاولغتنامه دهخداکاوکاو. (اِمص مرکب ) خوب تفتیش کردن . (آنندراج ). تفحص و تجسس و تفتیش . (برهان ). کاوش . (غیاث ). از «کاویدن »، بمعنی کاویدن با شدت و حدت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : تنگ شد عالم بر او از بهر گاوشور شور اندر گرفت و کاوکاو.