قابةلغتنامه دهخداقابة. [ ب ب َ ] (ع اِ) تندر یا آواز آن و قطره ٔ باران . (منتهی الارب ): ما اصابتنا العام قابة. (مهذب الاسماء).
چکابهلغتنامه دهخداچکابه . [ چ َ ب ِ ] (اِ) چنبه . (ناظم الاطباء). چوپ گنده ای که در پس در اندازند. و رجوع به چکاگه و چنبه شود.
کوبهلغتنامه دهخداکوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) هر چیز را گویند که بدان چیزی کوبند و عربان مدق گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آلت کوبیدن که به عربی آن را مدق گویند. (آنندراج ). هر چیز که بدان چیزها کوبند چون دسته ٔ هاون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span class="
کوبهلغتنامه دهخداکوبه . [ ک ُ ب ِ ] (اِخ ) کبه . شهری است در ژاپن ، واقع در جزیره ٔ هونشو، دارای 151000 تن سکنه و مرکز بزرگ صنعتی است . (فرهنگ فارسی معین ).
قوبعلغتنامه دهخداقوبع. [ ق َ ب َ ] (اِخ ) جایی است به عقیق مدینه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
قوبعلغتنامه دهخداقوبع. [ ق َ ب َ ] (ع اِ) بند شمشیر از سیم یا از آهن . || مرغی است سرخ پای . (منتهی الارب ).
قوبلغتنامه دهخداقوب . (ع اِ) چوزه ٔ مرغ . (فهرست مخزن الادویه ). چوزه . (منتهی الارب ). جوجه . فَرخ . (از اقرب الموارد). ج ، اقواب . و به همین معنی است این مثل : تخلصت قائبة من قوب او قابة من قوب ؛ یعنی بیضه از چوزه جدا شد. در حق شخصی گویند که از صاحب وحریف خود جدا گردد. (منتهی الارب ) (از ا
رقابةلغتنامه دهخدارقابة. [ رَ ب َ ] (ع مص ) مصدر به معانی رِقبَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انتظارکردن و چشم داشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نگهبانی کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). رجوع به رقبة شود. || رسن در گردن کسی انداختن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
رقابةلغتنامه دهخدارقابة. [ رَق ْ قا ب َ ] (ع ص ، اِ) آنکه نگهبانی رخت و بار کاروان کند در غیبت ایشان . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بنه پا. بنه پای . (یادداشت مؤلف ). || مرد ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
نقابةلغتنامه دهخدانقابة. [ ن َ ب َ ] (ع مص ) نقیب گردیدن سپس آنکه نبود . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نقیب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نقیب شدن بر قوم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ستودن . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
نقابةلغتنامه دهخدانقابة. [ ن ِ ب َ ] (ع اِمص ) مهتری . نقیبی . (ناظم الاطباء). رجوع به نقابت و نَقابَة شود. || (مص ) نقیبی کردن بر قوم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). نقیبی و مهتری کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سالار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص <span