خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابلمه پز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قابلمه پز
لغتنامه دهخدا
قابلمه پز. [ ل َ م َ / م ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه خوراک ها را در قابلمه پزد. آبگوشت پز. || (ن مف مرکب ) غذائی که در قابلمه پخته شود.
-
واژههای مشابه
-
قابلمه ای
لغتنامه دهخدا
قابلمه ای . [ ل َ م َ/ م ِ ] (ص نسبی ) به شکل قابلمه . به مانند قابلمه .- تکمه ٔ قابلمه ای ؛ تکمه ای که از قماش جامه سازند. منگنه ای از پارچه ٔ لباس .
-
قابلمه پزی
لغتنامه دهخدا
قابلمه پزی . [ ل َ م َ / م ِ پ َ ] (حامص مرکب ) شغل کسی که در قابلمه غذا میپزد. قابلمه پختن .
-
قابلمه کاری کردن
لغتنامه دهخدا
قابلمه کاری کردن . [ ل َ م َ/ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح زرگرها، ورقه ٔ نازک از فلز روی چیزی کشیدن . روکش کردن . آب طلا یا نقره دادن . مطلا کردن . مفضض کردن . || و مجازا به معنی سعی کردن و کوشش .
-
جستوجو در متن
-
پز
لغتنامه دهخدا
پز. [ پ َ ] (نف مرخم ) مخفف پزنده و این لفظ چون مزید مؤخردر آخر بسیاری از کلمات درآید: آجرپز. آشپز. آهک پز.پاچه پز. پی تی پز. پلوپز. چای پز. چلوپز. حلواپز. حلیم پز. خاصه پز. خرجی پز. خرده پز. خشت پز. خشکه پز. خوراک پز. خوردی پز. دست پز. دستی پز. دیز...