کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در <span class="hl" dir="l
صرف همت کردنلغتنامه دهخداصرف همت کردن . [ ص َ ف ِ هَِ م ْ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) همت بر کاری گماشتن . صرف وقت کردن در پی کاری . کوشش کردن در چیزی یا در پی چیزی .
معطلی داشتنلغتنامه دهخدامعطلی داشتن . [ م ُ ع َطْ طَ ت َ ] (مص مرکب ) وقت گرفتن . احتیاج به صرف وقت داشتن : درست شدن این اتومبیل دو ساعت معطلی دارد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
مسامحهواژهنامه آزادکاری است خارج از برنامه اصلی جهت روحیه بخشیدن مسامحه بعیارتی صرف وقت روی کارهای غیر مهم با صرف نظر کردن از کارهای مهم تعریف کرد.مثال انجام نرمش کوتاه بجای انجام تکلیف
ابن وافدلغتنامه دهخداابن وافد. [ اِ ن ُ ف ِ ] (اِخ ) ابوالمطرف عبدالرحمن بن محمد. از اشراف اندلس وطبیبی استاد. ولادت او به سال 389 هَ . ق . بود و در طلیطله میزیست و در ایام القادر باﷲ یحیی بن ذی النون مقام وزارت یافت . وی در معالجه کمتر به استعمال دوا میپرداخت و
قابللغتنامه دهخداقابل . [ ب ِ ] (اِخ ) قابیل . فرزند آدم که بر برادر خود هابیل رشک برده او را کشت . رجوع به قابیل شود.
قابللغتنامه دهخداقابل . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قبول . پذیرا. پذیرنده . قبول کننده . (غیاث ). مستعد قبول : قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال فتنه ٔ آخر زمان ، از کف او مصطلم . خاقانی .آن قابل امانت در قالب بشرو آن عامل ارادت
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد که در 9 هزارگزی خاور چقلوندی ، کنار راه شوسه ٔ چقلوندی به بروجرد واقع است . جلگه و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آبش از رود بابالی
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در42 هزارگزی جنوب کوهدشت و 2 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔخرم آباد بکوهدشت واقع است . جلگه و معتدل است و <span class="hl" dir="ltr"
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای است در سه فرسخی نهاوند که خاکش متصل بخاک بروجرد است . محلی است کوهستانی و در زمستان پربرف که در سمت جنوب چشمه ٔ آب و دره ای دارد که بدره ٔ باغ معروف است و آب چشمه به سمت شمال جاری است و اراضی مزرعه را که متصل به ک
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 42 هزارگزی باختر کوهدشت و 42 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کوهدشت واقع است . جلگه و معتدل است و <span class="hl" dir="
چهارمقابللغتنامه دهخداچهارمقابل . [ چ َ / چ ِ م ُ ب ِ ] (اِ مرکب ) چهاربرابر. ضعف دوبرابر. دو برابر دو چند. || عددی که چهار بار در نفس خود ضرب شود. اما این معنی که در برخی از فرهنگها آمده است بر اساسی نمی نماید. و چهار مقابل به معنای نخستین متداول است و به معنی آخ