قاتقلغتنامه دهخداقاتق . [ ت ِ ] (ترکی اِ) ماست . دوغ . در تداول عامیانه نانخورش . اُدم . اِدام . || صبغ. سباغ . (ناظم الاطباء).- امثال : گفتم قاتق نانم شود قاتل جانم شد . هم حلوای مرده هاست هم قاتق زنده ها .<
قاتقلغتنامه دهخداقاتق . [ ت ِ ] (ترکی اِ) ماست . دوغ . در تداول عامیانه نانخورش . اُدم . اِدام . || صبغ. سباغ . (ناظم الاطباء).- امثال : گفتم قاتق نانم شود قاتل جانم شد . هم حلوای مرده هاست هم قاتق زنده ها .<
قاتقلغتنامه دهخداقاتق . [ ت ِ ] (ترکی اِ) ماست . دوغ . در تداول عامیانه نانخورش . اُدم . اِدام . || صبغ. سباغ . (ناظم الاطباء).- امثال : گفتم قاتق نانم شود قاتل جانم شد . هم حلوای مرده هاست هم قاتق زنده ها .<
تقاتقلغتنامه دهخداتقاتق . [ ت َ ت ِ ] (ع ص ) با سرعت و شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقتاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : قرب تقاتق . (ناظم الاطباء).