قافللغتنامه دهخداقافل . [ ف ِ ] (ع ص ) بازگردنده از سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه دست او خشک شده باشد. (مهذب الاسماء). مرد خشک دست . (منتهی الارب ). || پوست خشک . خشک
غافلدیکشنری عربی به فارسیسهو , غير عمدي , فراموشکار , بي توجه , بي اطلا ع , بي خبر , ناگهان , غفلتا , سراسيمه , ناخوداگاه , ناخود اگاهانه