کوالهلغتنامه دهخداکواله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) جُوالِق معرب آن است . (از المعرب جوالیقی ). گواله . (برهان ). و رجوع به جوالق و گواله شود.
قوالةلغتنامه دهخداقوالة. [ ق َوْ وال َ ] (ع ص ) مبالغه است . گویند: رجل قوالة؛ مرد نیکوگفتار. (ناظم الاطباء). بسیارگوی و زبان آور. قَوّال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قوال شود.
کوچولهلغتنامه دهخداکوچوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) کچوله . (فرهنگ فارسی معین ). کچله . اداراقی . اذراقی . خانق الکلب . قاتل الکلب .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کچوله شود.
سندفرهنگ مترادف و متضاد۱. برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک ۲. حجت، معیار، ملاک، مناط ۳. نمودار ۴. بهانه، دستاویز، مستمسک