کبلائیلغتنامه دهخداکبلائی . [ ک َ ] (ص نسبی )در تداول عامه مخفف کربلائی . (یادداشت مؤلف ). آنکه به کربلا سفر کرده باشد. کبلای . رجوع به کربلایی شود.
قبلاءلغتنامه دهخداقبلاء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقبل . گویند: امراءة قبلاء؛ زن کج چشم چندان که گوئی بسوی بینی خود نگاه میکند. شاة قبلاء؛ گوسپندی که سرونش بر روی وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). ج ، قُبل . (ناظم الاطباء).
قبلیاًلغتنامه دهخداقبلیاً. [ ق َ ب َ لی یَن ْ ] (ع ق ) آشکارا و نمایان . (ناظم الاطباء): رایته قبلیاً؛ دیدار کردم او را آشکارا و نمایان . (ناظم الاطباء).
قبلاءلغتنامه دهخداقبلاء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقبل . گویند: امراءة قبلاء؛ زن کج چشم چندان که گوئی بسوی بینی خود نگاه میکند. شاة قبلاء؛ گوسپندی که سرونش بر روی وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). ج ، قُبل . (ناظم الاطباء).
قبلای قاآنلغتنامه دهخداقبلای قاآن . [ ق ُ ] (اِخ ) (قوبیلای قاآن ) ابن تولی خان پادشاه چهارم ازخانان قراقرم و کلوران است . وی به سال 658 هَ .ق . بر تخت شاهی نشست . در روزگار او آشفتگی و هرج و مرج در دستگاه حکومت راه یافت و میان فرزندان وی اختلاف پدید آمد. هنگامی که
[قید] قبلاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] قبلاً، درگذشته، سابقبراین، سابقاً دیروز، دیشب، پریروز، پریشب، پارسال، دیسال، درسالگذشته، پیرارسال، پیارسال، پسپیرارسال، پسپریروز، پسپریشب، هفتۀ قبل (پیش) تابهحال، تاکنون قبلاز، پیش از، مقدم بر درآستانۀ
preformedدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش ساخته شده، قبلا بشکل در اوردن، قبلا تشکیل دادن، قبلا تصمیم گرفتن، قبلا شکل چیزی را معین کردن
preformingدیکشنری انگلیسی به فارسیpreforming، قبلا بشکل در اوردن، قبلا تشکیل دادن، قبلا تصمیم گرفتن، قبلا شکل چیزی را معین کردن
preformsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش سازها، قبلا بشکل در اوردن، قبلا تشکیل دادن، قبلا تصمیم گرفتن، قبلا شکل چیزی را معین کردن
قبلاءلغتنامه دهخداقبلاء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقبل . گویند: امراءة قبلاء؛ زن کج چشم چندان که گوئی بسوی بینی خود نگاه میکند. شاة قبلاء؛ گوسپندی که سرونش بر روی وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). ج ، قُبل . (ناظم الاطباء).
قبلان مصطفی پاشالغتنامه دهخداقبلان مصطفی پاشا. [ ق َ ب َ م ُ طَ فا ] (اِخ ) مرزفونی . وی در روزگار سلطان محمد چهارم (1678-1278 م .) متولی منصب استانداری ولایات گردید. (ذیل المنجد).
قبلای قاآنلغتنامه دهخداقبلای قاآن . [ ق ُ ] (اِخ ) (قوبیلای قاآن ) ابن تولی خان پادشاه چهارم ازخانان قراقرم و کلوران است . وی به سال 658 هَ .ق . بر تخت شاهی نشست . در روزگار او آشفتگی و هرج و مرج در دستگاه حکومت راه یافت و میان فرزندان وی اختلاف پدید آمد. هنگامی که