قتوملغتنامه دهخداقتوم . [ ق ُ ] (ع مص ) بلند گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قتم الغبار قتوماً؛ بلند گردید [ غبار ]. (منتهی الارب ).
قثوملغتنامه دهخداقثوم . [ ق َ ] (ع ص ) مرد بسیارخیر. || گردآورنده ٔ عیال . || فراهم آورنده ٔ نیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
یقطوملغتنامه دهخدایقطوم . [ ] (اِ) (اصطلاح پزشکی ) بخورالبربر. سرغنت . اوسرغیند. بخور مورسکه . بخور مورشکه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
کتومدیکشنری عربی به فارسیحلزون دوکپه اي يا صدف خوراکي از جنس پعثتعن , گوشت صدف , بچنگال گرفتن , محکم گرفتن
کتاملغتنامه دهخداکتام . [ ک َ ] (اِ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. (برهان ). تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. (آنندراج ). تالار را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). اطاقکی که در جالیزها و مزارع از تخته و شاخه ٔ درختان و حصیر سازند و آن جایگاه نگهبان م
بلند گردیدنلغتنامه دهخدابلند گردیدن . [ ب ُ ل َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بلند شدن . بلند گشتن . افراخته شدن . مرتفع شدن . برآمدن . بالا گرفتن . اِستهداف . اِسرنداء. اِنتباک . تَخبّق . تَعرید. تَیه .جَحر. دَمخ . سَموّ. سِنی ̍. شبوة. شَزْو. طُموّ. عُروج . عُرود. قَزح . کَبْو یا کُبُوّ. لَیْه . مَعرَج .