قدمیلغتنامه دهخداقدمی . [ ق ُ دَ می ی ] (ص نسبی ) (ثوب ...) جامه ای است که در قُدَم و منسوب بدان است . (از منتهی الارب ).
قدمیلغتنامه دهخداقدمی . [ ق ُ دَ ] (ص نسبی ) نسبت است به قدم و آن موضعی است . (منتهی الارب ). رجوع به قدم شود.
کدیمیلغتنامه دهخداکدیمی . [ ک ُ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به کدیم که نام اجدادی است . (الانساب سمعانی ).
قدیمیدیکشنری فارسی به انگلیسیage-old, ancient, antediluvian, antiquated, archaic, démodé, fossil, old, hoary, horse-and-buggy, medieval, musty, old-fashioned, old-line, out-of-date, outdated, outmoded, passé, primitive, senescent, vintage
قدمیالغتنامه دهخداقدمیا. [ ق َ دَ ] (معرب ، اِ) اقلیمیا است و آن معدنی و ذهبی و فضی و نحاسی میباشدو بهترین آن معدنی است و از جزیره ٔ قبرس می آورند و در داروهای چشم به کار میبرند. (برهان ) (آنندراج ).
قدمیةلغتنامه دهخداقدمیة.[ ق ُ دُ می ی َ ] (ع اِمص ) پیش پیش رفتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تبختر. (اقرب الموارد).
خوش قدمیلغتنامه دهخداخوش قدمی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ دَ ] (حامص مرکب ) خوش شگونی . نیک پیی . مبارک قدمی . خجسته قدمی .
کاهل قدمیلغتنامه دهخداکاهل قدمی . [ هَِ ق َ دَ ] (حامص مرکب ) سست قدمی . کاهل قدم بودن . عمل کاهل قدم : نیست راهی که بکاهل قدمی طی نشودپای خوابیده عصایی است که من میدانم .میرزا بیدل (از آنندراج ).
معتادان گمنامnarcotics anonymousواژههای مصوب فرهنگستانگروهی خودیار متشکل از معتادان که با برنامهای دوازدهقدمی درمان میشوند اختـ . مُگ NA
قراضةلغتنامه دهخداقراضة. [ ق ُ ض َ ] (اِخ ) دژی است به یمن از ابن بُلَیْدَم قُدَمی . (از معجم البلدان ).
خودیابی عقلانیrational recoveryواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خودیابی بر پایۀ رویکرد عقلانی ـ هیجانی که در تقابل با برنامۀ گروههای دوازدهقدمی است
سیگاریهای گمنامnicotine anonymousواژههای مصوب فرهنگستانگروهی خودیار متشکل از معتادان به نیکوتین که با برنامهای دوازدهقدمی درمان میشوند اختـ . سیگُم NICA
قدمی ئیللغتنامه دهخداقدمی ئیل . [ ] (اِخ ) (حضور خدا) شخصی لادی که خود و اولاده اش بازر و بابل از اسیری مراجعت نمودند. (کتاب عزرا 2:40). و بر کارکنان شغل بیت اﷲ نظارت میداشت . (کتاب عزرا 3:<span
قدمیالغتنامه دهخداقدمیا. [ ق َ دَ ] (معرب ، اِ) اقلیمیا است و آن معدنی و ذهبی و فضی و نحاسی میباشدو بهترین آن معدنی است و از جزیره ٔ قبرس می آورند و در داروهای چشم به کار میبرند. (برهان ) (آنندراج ).
قدمیةلغتنامه دهخداقدمیة.[ ق ُ دُ می ی َ ] (ع اِمص ) پیش پیش رفتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تبختر. (اقرب الموارد).
پیشقدمیلغتنامه دهخداپیشقدمی . [ ق َ دَ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی پیشقدم . عمل پیشقدم . سبقت و چُستی . صاحب آنندراج آرد: تصمیم در کاری و جلو رفتن با جسارت و با لفظ کردن و نمودن و شدن و بودن استعمال شود.
خوش قدمیلغتنامه دهخداخوش قدمی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ دَ ] (حامص مرکب ) خوش شگونی . نیک پیی . مبارک قدمی . خجسته قدمی .
متقدمیلغتنامه دهخدامتقدمی . [ م ُ ت َ ق َدْ دِ ] (حامص ) پیشی . تقدم . مقابل متأخری (تأخر) : پیدا کردن حال متقدمی و متأخری که پیشی و سپسی بود. (دانشنامه ٔ علائی ، از فرهنگ فارسی معین ).
کاهل قدمیلغتنامه دهخداکاهل قدمی . [ هَِ ق َ دَ ] (حامص مرکب ) سست قدمی . کاهل قدم بودن . عمل کاهل قدم : نیست راهی که بکاهل قدمی طی نشودپای خوابیده عصایی است که من میدانم .میرزا بیدل (از آنندراج ).
مقدمیلغتنامه دهخدامقدمی . [ م ُ ق َدْ دَ ] (ص نسبی ، اِ) اولی و پیشینی . (ناظم الاطباء). مقدم . برتر. بزرگ قوم . رئیس گروه : آن قوم زندانیان که نامزد یمن بودند مقدمی ایشان «وهرزبن به آفریدبن ساسان بن بهمن » و پول (پل ) نهروان که وکلاء سرای عزیز را اجلهم اﷲ است به عراق ا