قرادسیلغتنامه دهخداقرادسی . [ ق ُ دِ ] (اِخ ) معلی بن زیاد مکنی به ابوالحسن از محدثان و از مردم بصره است . وی از حسین و ابوغالب روایت کندو هشام بن حسان از او روایت دارد. (انساب سمعانی ).
قرادسیلغتنامه دهخداقرادسی . [ ق ُ دِ ] (ص نسبی ) نسبت است به درب القرادیس در دمشق . (انساب سمعانی ). رجوع به قرادیس شود.
حسن کرادیسیلغتنامه دهخداحسن کرادیسی . [ ح َ س َ ن ِ ک َ ] (اِخ ) ابن خلیل مکنی به ابومحمد (823-887 هَ . ق .). او راست : «اشکال الوسائط» و جز آن . (هدیة العارفین ج 1 ص 288<
کرادیسلغتنامه دهخداکرادیس . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کُردوسة. (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کردوسة شود.
قرادیسلغتنامه دهخداقرادیس . [ ق َ ] (اِخ ) ج ِ قُردوس و آن نام پدر طایفه ای است در یمن . (معجم البلدان ).
قرادیسلغتنامه دهخداقرادیس . [ ق َ ] (اِخ ) دروازه ای است در بصره که به طایفه ٔ قردوس منسوب است و راویانی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان ).