مواضعهفرهنگ مترادف و متضاد۱. قرارداد، نهاد، وضع ۲. قرارومدار، تبانی ۳. سازواری، موافقت ۴. قرارگذاشتن، وضع کردن
قولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته عده، قرار، قولوقرار، قرارومدار، وعدهووعید، عهد، تعهد، پیمان، میثاق، قرارداد نامزدی، عقد، ازدواج حرف، حرفمرد، لبیک، سوگند اطمینان، نوید، بشارت، امید، قول شرف، گارانتی، تضمین سفته، برات، بدهکاری مأموریت وعدۀ دروغین، وعدۀسرخرمن، بزک نمیر بهارمیاد
قرارفرهنگ فارسی عمید۱.زمان یا مکان ملاقات.۲. آرامش؛ آسودگی.۳. (اسم) رٲی و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود.۴. (اسم) عهدوپیمان.۵. پایداری.۶. (حقوق) حکمی از سوی مقام قضایی.⟨ قرار دادن: (مصدر متعدی)۱. جا دادن.۲. استوار ساختن.۳. [قدیمی] برقرار کردن.&lang