قرارلغتنامه دهخداقرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی هر دو آمده و با لفظ ستدن و گرفتن و دادن و داشتن و بستن و کردن و زدن و آوردن و افتادن و بردن مستعمل . (آنندراج ). || (اِمص ) آسودگی . ||
کرارلغتنامه دهخداکرار. [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کَرّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کر شود.
کرارلغتنامه دهخداکرار. [ ک َ ] (ع اِ) مهره ای است که زنان بدان مردان را بند نمایند. تقول للساحرة یا کرار کریة و یا همرة اهمریه ان اقبل فسریه و ان ادبر فضریه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کرارلغتنامه دهخداکرار. [ ک َرْ را ] (اِخ ) از القاب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام ، چه آن حضرت در جنگ بر صف دشمنان باربار حمله می کرد و هیچ اندیشه نمی نمود. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- حیدر کرار ؛علی علیه السلام .
کرارلغتنامه دهخداکرار. [ ک َرْ را ] (ع ص ) برگردنده . (منتهی الارب ). بازگردنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بازگرداننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حمله کننده . (منتهی الارب ). بتکرار حمله برنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : داعیه ای که هر یارب که او در صمیم سح
encapsulateدیکشنری انگلیسی به فارسیکپسول کردن، در محفظهای قرار دادن، بصورت کپسول دراوردن، در کپسول گذاردن
encapsulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیانباشته می شود، در محفظهای قرار دادن، بصورت کپسول دراوردن، در کپسول گذاردن
قرارلغتنامه دهخداقرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی هر دو آمده و با لفظ ستدن و گرفتن و دادن و داشتن و بستن و کردن و زدن و آوردن و افتادن و بردن مستعمل . (آنندراج ). || (اِمص ) آسودگی . ||
دقرارلغتنامه دهخدادقرار. [ دِ ] (ع اِ) ازار کشتیبان . (منتهی الارب ). تُبّان . (اقرب الموارد). ج ، دَقاریر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
اقرارلغتنامه دهخدااقرار. [ اِ ] (ع مص ) ثابت کردن کسی را در کاری . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بگفت بر خود ثابت کردن چیزی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بگفت خود ثابت شدن و با لفظ گرفتن و آوردن و کردن و داشتن و دادن مستعمل . (آنندراج ). || اقرار کردن .(تاج المصادر) (
دار قرارلغتنامه دهخدادار قرار. [ رِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن جهان آخرت . رجوع به دارالقرار شود.
دارالقرارلغتنامه دهخدادارالقرار. [ رُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) دار آخرت . جهان دیگر. جهان جاوید. (ناظم الاطباء). || (اِخ ) لقب شهر قندهار (مسکوکات ایران رابینو ص 99).
قرارلغتنامه دهخداقرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی هر دو آمده و با لفظ ستدن و گرفتن و دادن و داشتن و بستن و کردن و زدن و آوردن و افتادن و بردن مستعمل . (آنندراج ). || (اِمص ) آسودگی . ||