قراول رفتنلغتنامه دهخداقراول رفتن . [ ق َ وُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه رفتن . نشانه گرفتن تیر با تفنگ .
قراوللغتنامه دهخداقراول . [ ق َ وُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی جنوب کلاله . موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 605 تن است . آب آن از رودخانه ٔ دوچای و محصول آن
قراوللغتنامه دهخداقراول . [ ق َ وُ ] (ترکی ، اِ) پیشرو لشکر. (ناظم الاطباء). || فوجی که پیشاپیش رود و از سیاهی و نموداری دشمن خبر دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : در جنگ روبروی رخسار چون فرنگش خطش سیاه هندو خالی سیه قراول . محسن تأثیر (از
قراولفرهنگ فارسی عمیدسربازی که در جایی برای کشیک و نگهبانی گماشته شود؛ نگهبان؛ دیدهبان.⟨ پیشقراول: (نظامی) پیشرو لشکر؛ سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن رود.
نشانه ساختنلغتنامه دهخدانشانه ساختن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه کردن . هدف قرار دادن و به سوی او قراول رفتن .
directsدیکشنری انگلیسی به فارسیهدایت می کند، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، معطوف داشتن، امر کردن، متوجه ساختن، قراول رفتن، هدایت کردن، سوق دادن، عطف کردن
نشان رفتنلغتنامه دهخدانشان رفتن . [ ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تیراندازی ، قراول رفتن . (یادداشت مؤلف ). نشانه رفتن . رجوع به نشانه رفتن شود.
نشانه گرفتنلغتنامه دهخدانشانه گرفتن . [ ن ِ ن َ / ن ِ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) هدف گرفتن . هدف قرار دادن . قراول رفتن .
قراوللغتنامه دهخداقراول . [ ق َ وُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی جنوب کلاله . موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 605 تن است . آب آن از رودخانه ٔ دوچای و محصول آن
قراوللغتنامه دهخداقراول . [ ق َ وُ ] (ترکی ، اِ) پیشرو لشکر. (ناظم الاطباء). || فوجی که پیشاپیش رود و از سیاهی و نموداری دشمن خبر دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : در جنگ روبروی رخسار چون فرنگش خطش سیاه هندو خالی سیه قراول . محسن تأثیر (از
قراولفرهنگ فارسی عمیدسربازی که در جایی برای کشیک و نگهبانی گماشته شود؛ نگهبان؛ دیدهبان.⟨ پیشقراول: (نظامی) پیشرو لشکر؛ سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن رود.
پیش قراوللغتنامه دهخداپیش قراول . [ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر. مقدمةالجیش . آن حصه از لشکر پیاده یا سواره که جلو حرکت میکند. طلیعه . چرخچی . مقدمه . پیشرو.
چاکر قراوللغتنامه دهخداچاکر قراول . [ ک َ ق َ وُ ] (اِخ ) نام طائفه ای از ترکمن های ساکن خاک ایران که در گرگان سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
قراوللغتنامه دهخداقراول . [ ق َ وُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی جنوب کلاله . موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 605 تن است . آب آن از رودخانه ٔ دوچای و محصول آن
قراوللغتنامه دهخداقراول . [ ق َ وُ ] (ترکی ، اِ) پیشرو لشکر. (ناظم الاطباء). || فوجی که پیشاپیش رود و از سیاهی و نموداری دشمن خبر دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : در جنگ روبروی رخسار چون فرنگش خطش سیاه هندو خالی سیه قراول . محسن تأثیر (از
پس قراوللغتنامه دهخداپس قراول . [ پ َ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) (مقابل پیش قراول ) مُؤَخرةُالجیش . بنگاه لشکر و مؤخر آن . (منتهی الارب در کلمه ساقه ). ساقه .