آپستنگاهلغتنامه دهخداآپستنگاه . [ پ َ ت َ ] (اِ مرکب ) در فرهنگ اسدی (خطی ) کلمه ای بدین صورت هست بمعنی آبشتنگاه و شعر قریعالدهر را در اینجا نیز شاهد آورده است .
آبستنگاهلغتنامه دهخداآبستنگاه . [ ب ِ ت َ ] (اِ مرکب ) در بعض فرهنگها به معنی آبشتنگاه و خلوت خانه و طهارتخانه و خلاخانه نوشته اند و بیت قریعالدهر را چنانکه برای آبشتنگاه ، برای این کلمه نیز شاهد آورده اند.
آبشتنگاهلغتنامه دهخداآبشتنگاه . [ ب َ / ب ِ ت َ ] (اِ مرکب ) نهفتن گاه . || مبرز. مستراح : نه همی بازشناسند عبیر از سرگین نه گلستان بشناسند ز آبشتنگاه .قریعالدهر (از فرهنگ اسدی ، خطی ).
دنهلغتنامه دهخدادنه . [ دَ ن َ ] (اِخ ) نام زنی است . (برهان ). || (اِ) نام زن است به زبان آسیان (مردم آس ). (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ):دنه ای زیف بخواهم که ز دستش برهم .قریعالدهر.
چار و چدرلغتنامه دهخداچار و چدر. [ رُ چ َ دَ ] (اِ مرکب ، اتباع ) تدبیر. (برهان ) (آنندراج ). چاره . (برهان ) (آنندراج ) : او چار به کارمن چو درکردچاروچدر از کسی نخواهم . قریعالدهر (از آنندراج ).|| علاج . (برهان ) (آنندراج ).