قسقیسلغتنامه دهخداقسقیس . [ ق ِ ] (ع ص ) پیوسته . (منتهی الارب ): سیر قسقیس ؛ سیر پیوسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کسکسلغتنامه دهخداکسکس . [ ک ُ ک ُ ] (ع اِ) نوعی طعام که در مراکش از آرد ارزن سازند. (ناظم الاطباء). طعامی در مصر که از آرد سازند. (از اقرب الموارد).
قسقسلغتنامه دهخداقسقس . [ ق َ ق َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). قُساقِس . (اقرب الموارد).
قصقصلغتنامه دهخداقصقص . [ ق ُ ق ُ ] (ع ص ) غلیظ. درشت اندام . (منتهی الارب ): رجل قصقص . || قصیر و کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کشاکشلغتنامه دهخداکشاکش . [ ک َ/ ک ِ ک َ / ک ِ ] (اِمص مرکب ) کشش . جذب . جلب . (ناظم الاطباء). کشش پیاپی . (یادداشت مؤلف ). کششهای متعاقب و بردن و آوردن . (برهان ). از هر سو کشیدن . پیاپی کشیدن و بردن و آوردن . (فرهنگ فارسی