لغتنامه دهخدا
قشوش . [ ق ُ ] (ع مص ) نیکو و فربه گردیدن پس از لاغری . (منتهی الارب ). صلاح یافتن پس از هزال . (ازاقرب الموارد): قش القوم قشوشاً. (منتهی الارب ). || به رفتار لاغران رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قش القوم قشوشاً؛ مشی مشی المهزول . (اقرب الموارد). || خوردن از اینجا و آ