قضاییهفرهنگ فارسی معین(قَ یِ یا یَ) [ ع . قضائیه ] (ص نسب .) مؤنث قضایی ؛ قوة ~یکی از سه قوة اداره کننده کشور است و آن شامل کلیه دستگاه های دادگستری است .
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
کداعلغتنامه دهخداکداع . [ ک ِ ] (اِخ ) جد معشربن مالک بن عوف که با امام حضرت حسین بن علی علیهماالسلام در طف کشته شد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کداةلغتنامه دهخداکداة. [ ک َ ] (ع اِ) طعام و شراب فراهم آورده ٔ انبار ساخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه از طعام و شراب جمع شود. (از اقرب الموارد). الکُدْیَة.
کدایةلغتنامه دهخداکدایة. [ ک ُ ی َ ] (ع اِ) طعام و شراب گردآورده ٔ انبار کرده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). آنچه گرد آید از طعام یا شراب . (از اقرب الموارد).
قداةلغتنامه دهخداقداة. [ ق َ ] (ع اِ) بوی خوش دیگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج ِ قَدَة (نوعی از مار). (منتهی الارب ).
مجری قانونفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ون، قانونگزار، وزیردادگستری، رییس قوۀ قضاییه، قاضی، پلیس قضایی، منصب دادگاه صحرایی، دادگاه نظامی، دادگاه اجرائیات
مجریهفرهنگ فارسی معین(مُ یِ یا یَ) [ ع . مجریة ] (اِفا.) مؤنث مجری . ؛قوة ~ یکی از قوای سه گانة مملکت که موظف به اجرای قوانین و مقررات است و آن شامل رییس مملکت و هیئت وزیران است . مق مقننه و قضاییه .
قوهفرهنگ فارسی معین(قُ وِّ) [ ع . قوة ] (ا ِ .) 1 - نیرو، انرژی ، قدرت . 2 - آمادگی ذهنی ، استعداد. 3 - هر کدام از توانایی های ذهنی یا جسمی انسان . 4 - از نظر سیاسی هر یک از سه نهاد حکومتی : قوة مقننه ، قضاییه و مجریه .
صلاحیت قضاییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ت قضایی، اختیار قانونی، حققضاوت، رسمیت، اهلیت، حیطۀ کار، حوزۀ قضایی، منطقۀ نفوذ، حاکمیت، حکمرانی تشکیلات قضایی، دادگستری، قوۀ قضاییه، دیوان عدالت اداری، شورا دادگاه محاکمه