قضیه ٔ منحرفهلغتنامه دهخداقضیه ٔ منحرفه . [ق َ ضی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ح َ رِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) مصطلح منطقیان چنان است که هر قضیه ٔ حملی راکه سوری مقارن محمولش باشد منحرفه خوانند و هر قضیه ٔ شرطی را که صیغتش به وضع دال ب
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
قذة قذةلغتنامه دهخداقذة قذة. [ ق ُذْ ذَ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قذان قذان شود.
چکیدهلغتنامه دهخداچکیده . [ چ َ / چ ِ دَ ] (ن مف )هر نوع مایع به قطرات فروریخته شده . آب یا خون یا هرمایع دیگر که قطره قطره از جایی یا برجایی ریخته و افتاده باشد. رجوع به چکیدن شود. || مقطر وتقطیر شده و بیرون تراویده . (ناظم الاطباء). هر چیز که شیره و عصاره ٔ
منحرفةلغتنامه دهخدامنحرفة. [ م ُ ح َ رِ ف َ ] (ع ص ) تأنیث منحرف . رجوع به منحرف شود.- قضیه ٔ منحرفه ؛ هر قضیه ٔ حملی که او را سوری باشد مقابل آن . (اساس الاقتباس ص 126).رجوع به قضیه ٔ منحرفه شود.
قضیه ٔ محرفهلغتنامه دهخداقضیه ٔ محرفه . [ ق َضی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ح َرْ رَ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به قضیه ٔ منحرفه و رجوع به قضیة شود.
قضیهفرهنگ فارسی عمید۱. خبر.۲. حکم؛ فرمان.۳. جمله یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان دربارۀ آن حکم کرد.۴. (منطق) گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد.
قضیهفرهنگ فارسی معین(قَ یِّ) [ ع . قضیة ] (اِ.) 1 - حکم و فرمان . 2 - خبر. 3 - گفتاری که احتمال صدق و کذب هر دو در آن باشد.
جهات قضیهلغتنامه دهخداجهات قضیه . [ ج ِ ت ِ ق َ ضی ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجوب و امکان و استحاله . رجوع به جهة شود.
قضیهفرهنگ فارسی عمید۱. خبر.۲. حکم؛ فرمان.۳. جمله یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان دربارۀ آن حکم کرد.۴. (منطق) گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد.