چکاندنفرهنگ فارسی معین(چَ دَ) (مص م .) 1 - قطره قطره ریختن مایعی . 2 - کشیدن ماشة تفنگ و تیر انداختن .
قطورلغتنامه دهخداقطور. [ ق ُ ] (ع مص ) چکیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَطْر شود. || رفتن و شتافتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رفتن مایع و جز آن . (منتهی الارب ). رفتن و قطره قطره ریختن و بیرون آمدن . (اقرب الموارد).
چاکانیدنلغتنامه دهخداچاکانیدن . [ دَ ] (مص ) چکاندن . چکانیدن . بمعنی چکانیدن باشد. (برهان ) (جهانگیری ). (ناظم الاطباء). قطره قطره ریختن آب و جز آن . (ناظم الاطباء) : پیش سائل زر بچاکاند بهنگام جواب پیش نحوی موی بشکافد بهنگام سؤال . فرخی .</
چکاندنلغتنامه دهخداچکاندن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) چکانیدن . قطره قطره ریختن مایعی را. تقطیر. پالودن : کنون هفت سال است تا مهر من همی خون چکاند ابر چهر من . فردوسی .دری همی چکاند زری همی فشاندکان
قطرهلغتنامه دهخداقطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است . (آنندراج ) : هر نفسی بر دل آن پاکزادچون گره قطره نبودش گشاد
قطرهفرهنگ فارسی عمید۱. یک چکه؛ چک؛ چکه.۲. یک دانه باران.۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود.⟨ قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
خردقطرهلغتنامه دهخداخردقطره . [ خ ُ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ریزه قطره ، چون : بارانی خردقطره . (یادداشت بخط مؤلف ).
سقطرهلغتنامه دهخداسقطره . [ س ُ ق ُ رَ ] (اِخ ) سقطرة = سقوطری = سقوطره معرب سکوتره که جزیره ای است در اقیانوس هند نزدیک عدن . متعلق به انگلستان قریب 130 کیلومتر طول و 40 کیلومتر عرض دارد. مرکز جزیره شهر تاماریده است . سکنه ٔ
قطرهلغتنامه دهخداقطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است . (آنندراج ) : هر نفسی بر دل آن پاکزادچون گره قطره نبودش گشاد
قطرهفرهنگ فارسی عمید۱. یک چکه؛ چک؛ چکه.۲. یک دانه باران.۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود.⟨ قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
بزرگ قطرهلغتنامه دهخدابزرگ قطره . [ ب ُ زُ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) با دانه های درشت ، چنانکه در باران و جز آن از مایعات . قطره عظیم و درشت ، چنانکه در باران . (یادداشت بخط دهخدا).