ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی . از وُلد نعمان بن منذر لخمی . آخرین از ملوک حیره .ابن
قطعهلغتنامه دهخداقطعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 28000 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 48000 گزی شمال ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل و سکن
قطعهدیکشنری فارسی به عربیجزء , جزيرة , قدح , قطعة , کتلة , لجنة , لمسة , لوح الزجاج , لوح خشبي , مرور , موامرة
قطعهدیکشنری فارسی به انگلیسیcatch, chunk, compartment, excerpt, fragment, length, link, nip, nugget, part, patch, piece, scrap, section, slab, slice, snatch, stretch, swath, tract, wedge
قطعهفرهنگ فارسی معین(قِ عِ) [ ع . قطعة ] (اِ.) 1 - پاره ای از هر چیز. 2 - حصه و بهره و قسمت . 3 - چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند. 4 - تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارای معانی کاملی است . ج . قطعات .
قطعهلغتنامه دهخداقطعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 28000 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 48000 گزی شمال ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل و سکن
منقطعهلغتنامه دهخدامنقطعه . [ م ُ ق َ طِ ع َ / ع ِ ] (از ع ، ص ) منقطعة. ج ، منقطعات . رجوع به منقطع و منقطعة شود. || متعه و زن صیغه که عقد او دائمی نباشد و میژو نیزگویند. (ناظم الاطباء). زن که به صیغه ٔ تمتع حلال مردی شده است . زن که نکاح شده به نکاح انقطاعی .
مقطعهلغتنامه دهخدامقطعه . [ م ُ ق َطْ طَ ع َ / ع ِ ] (از ع ، ص ) بریده شده و جداشده . (ناظم الاطباء).- حروف مقطعه ؛ حروفی که جدا نوشته میشوند و حروفی که جهت اختصار به جای کلمات می نویسند مانند صلعم به جای صل اﷲ علیه و سلم .(ناظم ال