قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق َ دی ی ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق َ ع َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قعد. (منتهی الارب ). || آنکه رای او رای خوارج باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق ُ دی ی ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَعدی ّ شود. || وامانده و عاجز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کهداءلغتنامه دهخداکهداء. [ ک َ ] (ع اِ) داه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنیز و داه . (ناظم الاطباء). کنیز، و به جهت سرعت او در خدمت چنین گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به دو ماده ٔ قبل شود.
کعدةلغتنامه دهخداکعدة. [ ک َ دَ ] (ع اِ) سرپوش شیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
قحدةلغتنامه دهخداقحدة. [ ق َ ح َ دَ ] (ع اِ) بُن کوهان . || کوهان . || میان تهیگاه کوهان . ج ، قِحاد و اَقحُد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قعدیةلغتنامه دهخداقعدیة. [ ق ُ دی ی َ ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رجل قعدیة؛ کثیرالقعود. (اقرب الموارد).
قعدیةلغتنامه دهخداقعدیة. [ ق ُ دی ی َ ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رجل قعدیة؛ کثیرالقعود. (اقرب الموارد).
حرقفی مقعدیلغتنامه دهخداحرقفی مقعدی . [ ح َ ق َ م َ ع َ ](ص نسبی ) (عضله ٔ...) عضله ای است که موجب بالا نگاه داشتن مقعد است (ماسکه ).
کامش مقعدیanal sexواژههای مصوب فرهنگستاننزدیکی جنسی ازطریق مقعد که بین دو مرد یا یک مرد و زن صورت میگیرد
مرحلۀ مقعدیanal stage, anal phaseواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ روانکاوی فروید، مرحلۀ دوم رشد روانی ـ جنسی پس از مرحلۀ دهانی که تقریباً بین یک تا سهسالگی است