قعملغتنامه دهخداقعم . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) کجی و بلندبرآمدگی است در سرین . (منتهی الارب ). میل و ارتفاع فی الالیتین . (اقرب الموارد). || کژی بینی . (منتهی الارب ). میل فی الانف . (اقرب الموارد).
قعملغتنامه دهخداقعم . [ ق َ ع َ ] (ع مص ) بیمار گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قعم الرجل قعماً؛ اصابه داء فقتله . (اقرب الموارد).
قعملغتنامه دهخداقعم . [ق َ ] (ع اِ) بانگ گربه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) فریاد کردن و بانگ برآوردن گربه . گویند: قعم السنور قعماً؛ صاح . (اقرب الموارد).
کهملغتنامه دهخداکهم . [ ک َ ] (ع مص ) بددل کردن کسی را سختیهای زمانه از اقدام بر امری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کهمته الشدائد کهماً؛ شداید او را از اقدام بر کاری ترساند. (از اقرب الموارد).
کهیملغتنامه دهخداکهیم . [ ک َ ] (ع ص ) مرد کلان سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیر و فرتوت . (ناظم الاطباء): رجل کهیم ؛ مرد سالخورده ٔ تهیدست . (از اقرب الموارد).
قهملغتنامه دهخداقهم . [ ق َ هََ ] (ع مص ) کم شدن خواهش طعام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
قیعملغتنامه دهخداقیعم . [ ق َ ع َ ] (ع اِ) گربه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) شتر سطبر سالخورده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
قعمصةلغتنامه دهخداقعمصة. [ ق َ م َ ص َ ] (ع مص ) یک بار پلیدی انداختن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعموسلغتنامه دهخداقعموس . [ ق ُ ] (ع اِ) قسمی از کماة است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قعموص شود.
قعموصلغتنامه دهخداقعموص . [ ق ُ ] (ع اِ) سماروغ . (منتهی الارب ). قارچ . ضرب من الکماة. (اقرب الموارد). || پلیدی مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
بیمار گردیدنلغتنامه دهخدابیمار گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) علیل و رنجور شدن . عل ّ. اعتلال . قعم . اِقعام . (از منتهی الارب ).
اقعملغتنامه دهخدااقعم . [ اَ ع َ ] (ع ص ) کج بینی . ج ، قُعم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بن بینی فرونشسته . (المصادر زوزنی ).
قعمصةلغتنامه دهخداقعمصة. [ ق َ م َ ص َ ] (ع مص ) یک بار پلیدی انداختن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعموسلغتنامه دهخداقعموس . [ ق ُ ] (ع اِ) قسمی از کماة است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قعموص شود.
قعموصلغتنامه دهخداقعموص . [ ق ُ ] (ع اِ) سماروغ . (منتهی الارب ). قارچ . ضرب من الکماة. (اقرب الموارد). || پلیدی مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
دقعملغتنامه دهخدادقعم . [ دِ ع ِ ] (ع اِ) خاک ، و میم آن زائد است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دقاع . و رجوع به دقاع شود.
اقعملغتنامه دهخدااقعم . [ اَ ع َ ] (ع ص ) کج بینی . ج ، قُعم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بن بینی فرونشسته . (المصادر زوزنی ).