خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلعه گبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلعه گبری
لغتنامه دهخدا
قلعه گبری . [ ق َ ع َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه ٔ حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 36هزارگزی شمال باختری صالح آباد و 10هزارگزی شمال شوسه ٔ مشهد به صالح آباد و کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 447 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلا...
-
قلعه گبری
لغتنامه دهخدا
قلعه گبری . [ ق َ ع َ گ َ ] (اِخ ) قلعه گوری . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به قلعه گوری شود.
-
واژههای مشابه
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) اقلیمی است به اندلس . مؤلف معجم البلدان گوید: من گمان میکنم که سرب قلعی بدان منسوب است زیرا آن را از اندلس می آورند پس یا به همین قلعه و یا به قلعه ای که در آن حدود واقع است منسوب است . (معجم البلدان ). شهرستانی است به اندلس...
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) شهری است به هند. گویند که رصاص و شمشیرها بدان منسوب است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نام معدنی است که سرب نیکو بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) توشه دان شبان . (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). رجوع به قَلْع شود. || حصار و پناه جای بر کوه که از دشمن نگاه دارد. || نهال خرمابن که از بیخ برکنده باشند. || پاره ای از کوهان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (اِخ ) (مرج ...) جائی است به بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). موضعی است در بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است . و گویند آن دهی است پائین حلوان عراق . (معجم البلدان ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (ع اِ) سنگ بزرگ از کوه برکنده بیرون جسته دشوارگذار صعب المرام ، یا سنگ سطبر ضَخم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، قِلاع ، قَلَع. (اقرب الموارد). || پاره ٔ بزرگ از ابر، یا کوهی است ، یا ابرپاره ٔ سطبر که کرانه ٔ آسمان را فراگ...
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (ع مص ) بر زین نتوان نشستن . || ثبات و استواری نگرفتن پای در کُشتی . || از کندی خاطر به سخن پی نبردن و نفهمیدن .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَلَع شود.
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از چیزی که به درازا شکافته . (منتهی الارب ). شقه . ج ، قِلَع. (اقرب الموارد).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ِ ل َ ع َ ] (ع اِ) ج ِ قِلْع. (اقرب الموارد). رجوع به قِلْع شود.
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ُ ل ُ / ل َ ع َ ] (ع ص ) آن که بر زین ثابت نباشد و در کُشتی زود افتد. || کم فهم . || و گویند: هذا منزل قلعة؛ یعنی ناپایدار و غیرمستوطن ، یا به این معنی که آن را مالک نیستیم و نمیدانیم چه وقت از آن منتقل میشویم . (منتهی الارب ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ُع َ ] (ع اِ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن . (منتهی الارب ). || مال عاریت : بئس المال القلعة. || (ص ) مال ناپایدار. || مرد سست که چون بر او حمله و بطش کنند، نپاید. || (اِ) آنچه از درخت برکنده شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ق...
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة.[ ق َ ع َ ] (اِخ ) کوهی است به شام . (معجم البلدان ).