کلمبهلغتنامه دهخداکلمبه . [ ک ُ ل ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) نوعی نان شیرینی در تداول مردم خراسان . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلنبه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلنبه شود.
قلمبهدیکشنری فارسی به انگلیسیblob, bulge, chunk, clump, glob, gob, knob, loaf, lumpiness, node, outstanding, whole, wholesale, stub
قلمبهدیکشنری فارسی به انگلیسیblob, bulge, chunk, clump, glob, gob, knob, loaf, lumpiness, node, outstanding, whole, wholesale, stub
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
قلمبهدیکشنری فارسی به انگلیسیblob, bulge, chunk, clump, glob, gob, knob, loaf, lumpiness, node, outstanding, whole, wholesale, stub