قلمرولغتنامه دهخداقلمرو. [ ق َ ل َ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) ملک و مملکت و ولایت متصرف . (ناظم الاطباء). ملکی و ولایتی که در آن نوشته ٔ قلم پادشاهی یا امیری رود و مردم آنجا نوشته ٔ او را قبول نمایند و در این لفظ از ترکیب اسم و امر معنی اسم ظرف پیدا شده یعنی محل رو
قلمرودیکشنری فارسی به انگلیسیambit, bailiwick, demesne, dom _, domain, dominion, jurisdiction, kingdom, provinces, purview, realm, sphere, territory
بیرنگلغتنامه دهخدابیرنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + رنگ ) که رنگ ندارد. که فاقد لون است .بدون رنگ . عدیم اللون : آب ماده ای است بیرنگ . || (اِ مرکب ) نشان و هیولایی باشد که نقاشان و مصوران ، مرتبه ٔ اول بر کاغذ و دیوار بکشند و بعد از آن قلم گیری کنند و رنگ آمیزی نمایند و همچنین بنایان که طرح