قلندربازلغتنامه دهخداقلندرباز. [ ق ُ ل ُ دُ ] (نف مرکب )زن کم حفاظ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به قُلندر شود.
قلندرلغتنامه دهخداقلندر. [ ق ُ ل ُ دُ ] (ص ) در تداول ، مرد قوی هیکل و نامحرم به زن .- قلندرباز . رجوع به این کلمه شود.
بازلغتنامه دهخداباز. (فعل امر) امر به بازی کردن ، یعنی بباز و بازی کن . (برهان ) (دِمزن ). صیغه ٔ امر از باختن و بازیدن . (غیاث ). امر به باختن . (رشیدی ). امر از بازیدن است . (جهانگیری ) (شعوری ج 1 ورق 165). || (نف مرخم ) م