قمباسیلغتنامه دهخداقمباسی . [ ق ُ ] (معرب ، اِ) پرگار. فرجار. این کلمه را ابن خلدون آورده است و اصل آن کمپاسه است که فرانسویها از آن کمپا گرفته اند.
کمابیشلغتنامه دهخداکمابیش . [ ک َ ] (ق مرکب ) کم و بیش و به تازی تخمیناً. (آنندراج ). کم و زیاد. (ناظم الاطباء). کم و بیش . اندک و بسیاری . (فرهنگ فارسی معین ). تخمیناً. تقریباً.نزدیک ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دویست پیل و کمابیش ده هزار سوارنودهزار پیاده
کمبیزلغتنامه دهخداکمبیز. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاه است که در بخش داورزن شهرستان سبزوار واقع است و 669 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
پرگارلغتنامه دهخداپرگار. [ پ َ ] (اِ) آلتی هندسی برای کشیدن دائره و خطوط. آلتی که ترسیم قِسی و دوایر را بکار رود. قلم آهنی دو شاخه که بدان دائره کشند. (غیاث اللغات ). افزاری است که بنایان و نقاشان بدان دایره کشند و معرب آن فرجار است . (برهان ). پرکار. پرکاره . پرکال . پردال . پرگر. بردال . پرک