قناتگویش اصفهانی تکیه ای: qanât طاری: qenât طامه ای: qanât طرقی: qanât کشه ای: qanât نطنزی: qanât / čašma
فتحلغتنامه دهخدافتح . [ ف َ ] (ع مص ) گشادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه جرجانی ). || فیروزی و گشایش کفرستان . (منتهی الارب ). پیروز شدن . (اقرب الموارد). گشود
کاریزلغتنامه دهخداکاریز. (اِ) آب باشد که در زیر زمین از چاه بچاه برند. (لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال ).آبی باشد که در زمین به جایی برون برند و به تازی قنات خوانند. (لغت فرس اسدی چ
بغللغتنامه دهخدابغل . [ ب َ غ َ] (اِ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. (فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ابط گویند. (ذخیره ٔ خوار
شاشلغتنامه دهخداشاش . (اِخ ) نام شهری به ماوراءالنهر. (صحاح الفرس ). شهری است به ماوراءالنهر که چاچ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). نام شهری است و مشهور به چاچ است و از آنجا کمان خو
شیله گشادلغتنامه دهخداشیله گشاد. [ ل ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 144 تن . آب آن از قنات . راه آن ماشین رو. صنایع دستی آن کرباس بافی است . (از ف