تخت روانکاویanalytic couch, couchواژههای مصوب فرهنگستاندر روانکاوی، تخت مطب روانکاو که بیمار بر روی آن دراز میکشد و در این حالت تداعی آزاد در ذهن او تسهیل میشود و توجه او به دنیای درون و احساساتش افزایش مییابد
قوش قوشلغتنامه دهخداقوش قوش . (ع اِ صوت )زجری است مر کلب را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).کلمه ای است که بدان سگ را رانند. (ناظم الاطباء).
کوج بر کوجلغتنامه دهخداکوج بر کوج . [ ب َ ] (ق مرکب ) کوچ بر کوچ . (فرهنگ فارسی معین ) : بایجو به قصد روم با لشکر بسیار کوج بر کوج از ارزن الروم تا آقسرا آمد. (مسامرة الاخبار ص 40 از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچ بر کوچ شود.
قوش خزاعی قوش کهنهلغتنامه دهخداقوش خزاعی قوش کهنه . [ خ َ ک ُ ن ِ / ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کندکلی بخش سرخس شهرستان مشهد، سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی آنجا زراعت ، مالداری و قالیچه و کرباس بافی
چکوشلغتنامه دهخداچکوش . [ چ َ ] (اِ) چِکّوش . (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). تلفظی ازچکش و چکوچ که به معنی افزار دست زرگران و مسگران وآهنگران است . و رجوع به چاکوچ و چکوش و چکوچ شود.
زاذانلغتنامه دهخدازاذان . (اِخ ) جد شبل بن قوج است و رودانبار منسوب بدو است . (از تاج العروس ). و رجوع به زاذانی و شبل بن قوج در لغت نامه شود.
خروجلغتنامه دهخداخروج . [ خ ُ] (اِ) آتش و شعله ٔ آن (از لغت گنابادیان ). || خروش . بانگ بلند. (ناظم الاطباء). || کلمه ای است در خروس . (فرهنگ جهانگیری ) : سگالیده ٔ جنگ مانند قوج تبر برده بر سر چو تاج خروج .رودکی (از فرهنگ جهانگیری ).<
چتلاقوجلغتنامه دهخداچتلاقوج . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) میوه ٔ درخت بنه و جاملا. چتلاقوچ . (ناظم الاطباء). رجوع به چتلانقوش و بن شود.
سالان قوجلغتنامه دهخداسالان قوج . (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . واقع در 24هزارگزی شمال باختری قوچان و سر راه مالرو عمومی قوچان . هوای آن سرد و دارای 398 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میش
سرآقوجلغتنامه دهخداسرآقوج . [ س َ ] (اِ مرکب ) یک نوع کلاه تاتاری . (دزی ج 1 ص 644). رجوع به سرآغوج و سرآغوش و سرآگوش شود.