قوزدار. (نف مرکب ) قوزدارنده . کوژپشت . قوزی . رجوع به غوز و غوزدار شود.
humpback, hunchbacked
قوزپشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) گوژپشت . قوزی . قوزدار.
سرخورده، دارای بر امدگی، قوزدار، اخمو، ترشرو، خمیده
ضعیف، دارای بر امدگی، قوزدار، اخمو، ترشرو، خمیده
humpiest، دارای بر امدگی، قوزدار، اخمو، ترشرو، خمیده
تقعر بیش از اندازۀ ستون مهرهها که سبب قوزدار شدن پشت شود