برشکاری قوسی کربنیcarbon arc cutting, CACواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن از الکترود کربنی استفاده میشود
برشکاری قوسی هواکربنیair carbon arc cutting, CAC-A, AC-Aواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن گرمای حاصل از الکترود کربنی و فلز، با دمیدن هوای فشرده و زدودن فلز مذاب ایجاد میشود
راهبُرد پیشگامی در کاهش هزینهcost leadership strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی برای کاهش هزینههای عملیاتی در فضای رقابتی
قوش قوشلغتنامه دهخداقوش قوش . (ع اِ صوت )زجری است مر کلب را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).کلمه ای است که بدان سگ را رانند. (ناظم الاطباء).
قوش خزاعی قوش کهنهلغتنامه دهخداقوش خزاعی قوش کهنه . [ خ َ ک ُ ن ِ / ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کندکلی بخش سرخس شهرستان مشهد، سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی آنجا زراعت ، مالداری و قالیچه و کرباس بافی
قوزلغتنامه دهخداقوز. (ص ، اِ) کوز و کج و خم و خمیده . (ناظم الاطباء). محرف غوز بمعنی کوزپشت . (فرهنگ نظام ).- سر قوز افتادن ؛ سر لج افتادن و ضد کردن . (فرهنگ نظام ).- قوزپشت ؛ کوزپشت . (ناظم الاطباء). کوژپشت .- قو
قوزلغتنامه دهخداقوز. [ ق َ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد. || ریگ توده ٔ بلند. ج ، اقواز، قیزان . اقاویز، اقاوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
قوزفرهنگ فارسی عمید۱. برآمدگی در چیزی.۲. (پزشکی) برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم بهسبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا میشود.⟨ قوز بالای قوز: [عامیانه، مجاز] مصیبتی بالای مصیبت قبلی.⟨ سر قوز افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] بر سر لج افتادن؛ از در لجاج و ستیز درآمدن.
چلقوزلغتنامه دهخداچلقوز. [ چ َ ] (اِ) فضله ٔ هر نوع مرغ و رجوع به چلغوزشود. || در اصطلاح عامه ، در مقام تحقیر و توهین بافراد خردجثه گفته شود. رجوع به چلغوز شود.
شاقوزلغتنامه دهخداشاقوز. (اِ) در لهجه ٔ میاندره گیاه شب خسب را گویند که در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران در جلگه و میان بند فراوان روید. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 223).