قومرونلغتنامه دهخداقومرون . [ ] (معرب ، اِ) قومالحیون . قاتل الکلب است و تمر و ذئب را نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
کامرونلغتنامه دهخداکامرون . [ ] (اِخ ) جورج . استاد زبانهای خاوری در دانشگاه شیکاگو که کتاب «تاریخ باستانی ایران » مؤلف به سال 1935 م . از اوست . (حاشیه ٔ ص 16 کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او).
قامرونلغتنامه دهخداقامرون . [ م َ ] (اِخ ) (جبال ...) کوههائی است بر زمین هندوان . (التفهیم ص 198). در همه ٔ نسخ فارسی و عربی التفهیم به همین شکل قامرون با نون و در کتاب تحقیق ماللهند ص 58 (جبال قامرو) بدون «ن » و در اصل سانسکر
کامرانلغتنامه دهخداکامران . (اِخ ) افغان دهمین از خاندان درانی افغانستان در هرات . (یادداشت مؤلف ). (از 1235 تا 1255 هَ .ق .). (معجم الانساب ). و رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.
کامرانلغتنامه دهخداکامران . (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 22هزارگزی شمال گهواره کنار راه فرعی تفنگچی به سنجابی ناحیه ای است کوهستانی سردسیر دارای 700 تن سکنه میباشد کردی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشو