قَالِينَفرهنگ واژگان قرآندشمنان ( عبارت "إِنِّي لِعَمَلِکُم مِّنَ ﭐلْقَالِينَ" يعني : يقیناً من عمل شما را دشمن ميدارم)
قالینلغتنامه دهخداقالین . (اِ) قالی . قالیچه . (غیاث اللغات ) : مرد ره را بوریا قالین بودباز خشتش زیر سربالین بود.خواجه عبداﷲ انصاری (کنزالسالکین ).
قالدینواژهنامه آزادماندی ریشه این کلمه قال می باشد به معنی بمان وجمع آن قالین یعنی بمانید البته واژه دیگری نیز با عنوان قالین می باشد که به معنی ضخیم و کلفت می باشد
قالینلغتنامه دهخداقالین . (اِ) قالی . قالیچه . (غیاث اللغات ) : مرد ره را بوریا قالین بودباز خشتش زیر سربالین بود.خواجه عبداﷲ انصاری (کنزالسالکین ).
غالینلغتنامه دهخداغالین . (اِ) املائی است از قالی و قالین که از گستردنی هاست : جائی که حمیدخان نشسته بود غالینهای رنگارنگ و بساطهای ملون انداخته بودند. (تاریخ شاهی ص 7). و رجوع به غالی و قالی و قالین شود.
شش علملغتنامه دهخداشش علم . [ ش َ / ش ِ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) نوعی از بساط نرم و اعلا. (ناظم الاطباء). نوعی از قالین است . (آنندراج ).