قَشُوگویش دزفولیمالش دادن وماساژ پشت کمر حیوانات چهار پا با بُرُس یا دست ( که حیوان احساس آرامش می کند)
قَشُوگویش خلخالاَسکِستانی: qaša دِروی: qaša شالی: qašu کَجَلی: qaššow کَرنَقی: qašow کَرینی: qašu کُلوری: qašu گیلَوانی: qašu لِردی: qašuv
قَشُوگویش کرمانشاهکلهری: qašâw گورانی: qašâw سنجابی: qašâw کولیایی: qašâw زنگنهای: qašâw جلالوندی: qašâw زولهای: qašâw کاکاوندی: qašâw هوزمانوندی: qašâw
خا ـXaaSواژههای مصوب فرهنگستان← خدمات اَبری *2 خط تیره بهجای x آمده است و نشان میدهد که خا در ترکیب به کار میرود.
کیسولغتنامه دهخداکیسو. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی کیسرگونه است ، و آن دوایی باشد که به عربی جعدگویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کیسرگونه شود.
کسولغتنامه دهخداکسو. [ ک َس ْوْ ] (ع مص ) پوشانیدن جامه را به کسی . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کسولغتنامه دهخداکسو. [ ک ُ ] (ص نسبی ) زن آزمند آرمیدن با مردان . زن که نگهداشت شرم نکند. زن بدکاره .
قشو کردنلغتنامه دهخداقشو کردن . [ ق َ ش َ / شُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) خاراندن پشت ستور با قشو. رجوع به قشو شود.