قُطِّعَتْفرهنگ واژگان قرآنبسیاربریده شد - پاره پاره شد- قطعه قطعه شد ( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن کثرت است و در عبارت "قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ " منظور این است که به اندازه ی اندامشان لباسهایی از آتش برایشان دوخته می شود)
قطعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsoluteness, certainty, certitude, conclusiveness, definiteness, finality
قطعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ، حتمیت، تحقیق، تحقق، بایستگی، گریزناپذیری، برگشتناپذیری، وجوب، جزمیت، جزم اعتبار، ثقه، ثقت یقین، دانش جبر قاطعیت ◄ سرسختی
عدم قطعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال عدم قطعیت، نامعلومی، ابهام، ایهام تئوری کوانتوم چیز نامعین، چیزی، فلانی گمنامی، ناشناسی، بینامی مظنه ناباوری بلاتکلیفی
قطعلغتنامه دهخداقطع. [ ق َ طَ ] (ع مص ) بریده شدن دست از بیماری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قطعت الید قطعاً و قَطْعةً و قُطعاً و قَطّاعاً؛ بانت بقطع او بداء عرض لها. (اقرب الموارد).
روحانلغتنامه دهخداروحان . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب ). گویند دورترین بلاد بنی سعد است ، و بقول دیگر زمین و وادیی در یمامه است . جریر گفته است : ترمی بأعینها نجداً و قد قطعت بین السلوطح و الروحان صوانایا حبذا جبل الریان من جبل <br
جهیزةلغتنامه دهخداجهیزة. [ ج َ زَ ] (اِخ ) نام زنی است از خویله و بدو مثل زنند: قطعت جهیزة قول کل خطیب ، و اصل آن اینست که گروهی گرد آمده بودند و درباره ٔ صلح میان دو قبیله در مورد خونی و قتلی که میان آنان اتفاق افتاده بود سخن میگفتند باشد که به دیه بین آنان مصالحه گردد که ناگهان جهیزة آمد و خ
غمیصاءلغتنامه دهخداغمیصاء. [ غ ُ م َ ] (اِخ ) یکی از دو ستاره ٔ شعری ، و آن را غَموص نیز نامند و من احادیثهم : ان الشعری العبور قطعت المجرة فسمیت عبوراً، و بکت الاخری علی اثرها حتی غمصت فسمیت غمیصاء. (منتهی الارب ). نام دیگر شِعرای شامی است و آن کوکبی است روشن از قدر اول در صورت کلب اصغر (از جه
اربلغتنامه دهخداارب . [ اِ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. عقل . || مکر. حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زشتی و بدی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || حاجت . ج ، آراب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دَین و وام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عضو: قطعت ُ الذبیحة ارباً