قچبازلغتنامه دهخداقچباز. [ ق ُ ] (نف مرکب ) قوچباز. آنکه گوسفندان سرزن (شاخ زن ) را با هم بجنگاند. (آنندراج ) : چو دیده جلوه قچباز خویش در میدان سر نشانده همی خورد عاشق حیران .سیفی (از آنندراج ) (بهار عجم ).
کباشلغتنامه دهخداکباش . [ ک َب ْ با ] (ع ص ) صاحب کِباش . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || منسوب است به کبش که نوعی گوسفند است . (سمعانی ). || (اِخ ) نام جماعتی از اهل علم به دیار مصر. (سمعانی ).
کباشلغتنامه دهخداکباش . [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کَبش . رجوع به کبش شود. || پهلوانان . ابطال . (از اقرب الموارد).