کو کوفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) = فاخته۲. آواز فاخته: ◻︎ آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو / بر درگهِ او شهان نهادندی رو ـ دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای / بنشسته همیگفت که کوکو کوکو (خیام: ۱۰۲).
مخروطدیکشنری عربی به فارسیمخروط , ميوه کاج , هرچيز مخروطي ياکله قندي , مخروطي شکل کردن , قيف(براي بستني قيفي)
قیفلغتنامه دهخداقیف . (اِ) آلتی که آن را از فلز یا شیشه سازند و دهانه ٔ آن بشکل مخروطی است که از پائین به لوله ای استوانه ای متصل میگردد و مایعات را بوسیله ٔ آن در ظرف دهان تنگ میریزند. (فرهنگ فارسی معین ).تکاو. تکاب . طرجهساله . طرجهاره . قمع. (منتهی الارب ) . رجوع به قمعشود.- <span
قیففرهنگ فارسی عمیدوسیلۀ فلزی یا شیشهای دهانگشادی که دنبالۀ آن شبیه لوله است و مایعات را بهوسیلۀ آن در ظرفهای دهانتنگ میریزند.
شقیفلغتنامه دهخداشقیف . [ ش َ ] (اِخ ) یا شقیف ارنون . قلعه ای است در شام . (تاج الملوک ص 161). قلعه ٔ بسیار استواری است در یک مغاره از کوه نزدیک بایناس از زمین دمشق بین بایناس و ساحل واقع است . (از معجم البلدان ).
سقیفلغتنامه دهخداسقیف . [ س َ ] (ع اِ) آسمان خانه . (منتهی الارب ). سقف . ج ، سُقُف . (اقرب الموارد).
قیفلغتنامه دهخداقیف . (اِ) آلتی که آن را از فلز یا شیشه سازند و دهانه ٔ آن بشکل مخروطی است که از پائین به لوله ای استوانه ای متصل میگردد و مایعات را بوسیله ٔ آن در ظرف دهان تنگ میریزند. (فرهنگ فارسی معین ).تکاو. تکاب . طرجهساله . طرجهاره . قمع. (منتهی الارب ) . رجوع به قمعشود.- <span
ابوثقیفلغتنامه دهخداابوثقیف . [ اَ ث ِق ْ قی ] (ع اِ مرکب ) سِرکه . سک . سِرکا. سِتَه . خَل ّ. (المزهر). ادام البیت .